۲۸۴ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۱۱۶

چشمم ار بی‌تو جهان بیند بگیرش عیب ازانک
خیرهٔ بی‌دیدهٔ آلودهٔ تر دامنی است

ساقیا گر می خورم بی تو نگویی کان می است
مردنم را شربتی و آتشم را روغنی است

اندران مجلس که خود را زنده سوزند اهل عشق
ای بسا مرد خدا کو کمتر از هندو زنی است

عندلیبان را غذای روح باشد بوی گل
مرغ دشت است آنکه عاشق برجو و بر ارزنی است

هر شبی خسرو که گوید سینهٔ در کویت بدرد
زیر دیوار تو سلطان پاسبان چوبک زنی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۱۱۵
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۱۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.