۲۵۶ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۸۸

بلای خفته سر برداشت از خواب
هر آن مویی کز آن زلف دو تا خاست

گر یبان میدرم هر صبح چون گل
همه رسوایی من از صبا خاست

تو تار زلف بستی بند در بند
ز هر بندی مرا دردی جدا خاست

گل امشب آخر شب مست برخاست
بجام لاله گون مجلس بیاراست

نشسته سبزه زین سو پای دربند
ستاره سرو از آن سو جانب راست

صبا می‌رفت و نرگس از غنودن
به هر سویی همی افتاد و می‌خاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۸۷
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.