۳۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶ - معراج

رفته و باز آمده در یک زمان
رفتن و باز آمدنش توأمان

چشم یقینش چو به رحمت فتاد
امت بیچاره نرفتش ز یاد

آب که خود خورد ازان زمزمه
قطره چکانید به کام همه

قطرهٔ او چشمهٔ والا شده
چشمه چه گویند که دریا شده

نیم شب آن پیک الهی ز دور
آمد و آورد براقی ز نور

داد نویدش که از ین قعر چاه
خیز و به دریای ابد جوی راه

برق صفت جست به پشت براق
کرده به میثاق شتاب از وثاق

جست برون جوهرش از کن فکان
یافت مکانی بحد لامکان

از زبر و زیر برون برد ذات
زیر و زبر هیچ نماند از جهات

منزلتی یافت منازل نورد
کیف وکم از راه برون برد گرد

پردهٔ خویشی زمیان خاسته
مرتبهٔ بی خودی آراسته

چون زمیان رفته حجاب خیال
بی حجبش جلوه نمود آن جمال

جام عنایت زصفا نوش کرد
و زخودی خویش فراموش کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵ - نعت
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷ - (حرکت ناصرالدین از لکهنو تی بنگال به سرزمین بیهار):
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.