۲۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳ - سلطان کیقباد، گر چه جوان عشرت پسند و عیاش بود مگر از فهم شعر بی بهره نبود وامیر خسرو را صله داد و مکلف به نظم آوردن شرح دیدار او سال پیش بین پسر و پدر (کیقباد و ناصرالدین محمود) نمود، زیرا امیر خسرو خود گواه آن وقایع بود که، آن زمان سبب استحکام اوضاع سلطنت هند گردید در قران السعدین می‌گوید:

بعد دو روزی که رسیدم ز راه
زآمدنم زود خبر شد به شاه

حاجبی آمد بشتابندگی
داد نویدم به صف بندگی

شه چو در چیدهٔ من دیده تر
مهره بچید از ندمای دیگر

گفت که : ای ختم سخن پروران!
ریزه خور خو آنچهٔ تو دیگران

از دل پاکت که هنر پرور ست
همت ما را طلبی در سرست

گر تو درین فن کنی اندیشه چست
از تو شود خواستهٔ من درست

خواسته چندانت رسانم ز گنج
کز پی خواهش نبری هیچ رنج

گفتمش: ای تا جور جم جناب!
بخت ندیده چو تو شاهی به خواب

من که بوم داعی مدحت طراز؟
تا چو توئی را به من آید نیاز؟

باغ ، نه از گل طلبد رنگ وبوی
ابر ، نه از قطره بود آب جوی

حاصلم از طبع کژ و فکر سست
نیست مگر پارسی نادرست!

گر غرض شاه براید بدان
دولت من روی نماید بدان

گفت : چنان بایدم، ای سحر سنج!
کز پی من روی نه پیچی ز رنج

جسم سخن را به هنر جان دهی
شرح ملاقات دو سلطان دهی

نظم کنی جمله به سحر زبان
قصهٔ من با پدر مهربان

تا اگرم هجر درآرد ز پای
آیدم از خواندن آن دل به جای !

این سخنم گفت و به گنجو رجود
از نظر لطف اشارت نمود

برد مرا خازن دولت چو باد
مهر زر و خلعت شاهیم داد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲ - مگر آرزوی دیدن ما در و دوستان و خویشان او را باز به دهلی آورد:
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴ - اینک شاعر بیان می کند که چسان قران السعدین را به نظم آورد:
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.