۳۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲

دلم زین بیش غوغا بر نتابد
سرم زین بیش سودا بر نتابد

ز شوقت بر دل دیوانهٔ ماست
غمی کان سنگ خارا بر نتابد

غمت را گو بدار از جان ما دست
که این ویرانه یغما بر نتابد

بیا امشب مگو فردا که اینکار
دگر امروز و فردا بر نتابد

سرت در پای اندازیم چون زلف
اگر زلفت سر از پا بر نتابد

عبید از درد کی یابد رهائی
چو درد دل مداوا بر نتابد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.