۳۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸

گرم عنایت او در بروی بگشاید
هزار دولتم از غیب روی بنماید

نظر به گلشن روحانیون نیندازم
سرم به پایهٔ کروبیان فرو ناید

وگر به حال پریشان ما کند نظری
ز روی لطف بر احوال ما ببخشاید

به پیش خاطرم ار کاینات عرضه کنند
ز کبر دامن همت بدان نیالاید

توان در آینهٔ آن جمال جان دیدن
گرش به صیقل توفیق زنگ بزداید

ورم ز پیش براند به جور حکم اوراست
پسند دوست بود هرچه دوست فرماید

عبید را کرمش تا نوازشی نکند
دلش ز غم نرهد خاطرش نیاساید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.