۴۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸

سیاه چرده بتم را نمک ز حد بگذشت
عتاب او چو جفای فلک ز حد بگذشت

لطافت لب و دندان و مستی چشمش
چو می پرستی ما یک به یک ز حد بگذشت

به لابه گفت که از حد گذشت جور رقیب
به طنز گفت که بی هیچ شک ز حد بگذشت

بنوش بادهٔ صافی ز دست دلبر خویش
که بیوفائی چرخ و فلک ز حد بگذشت

عبید را دل سنگینش امتحان کردند
عیار دوستیش بر محک ز حد بگذشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.