۳۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳

این چار رباعی از شه تاجور است
کارایش دیوان قضا و قدر است

چون بنویسی دهندهٔ کام دل است
چون بسرایی برندهٔ هوش سر است

«امروز سوار اسب رهوار شدم
از بهر شکار سوی کهسار شدم

آن قدر به چنگ باز و تیهو آمد
کز کثرت قتلشان در آزار شدم»

«باران ز هوا هم چو سرشکم آید
وز آمدنش به دشت رشکم آید

زان راه که باریدن باران ز چه روست
آنجا که چو سیل از مژه اشکم آید»

«دیدار تو دیدنم میسر نشود
هیچم به تو ماه روی رهبر نشود

هر چند کز آتش غمت می‌سوزم
لیکن گویم که چون تو دلبر نشود»

«دوری تو کرد زار و رنجور مرا
بی روی تو دیو است کنون حور مرا

گر وصل تو بار دگرم دست دهد
در هر دو جهان بس است منظور مرا»
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.