۳۷۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۲

دانی که چیست رشتهٔ عمر دراز من
مشکین کمند خسرو مسکین نواز من

گفتم دلیل راه مجانین عشق چیست
گفتا که تار طره زنجیر ساز من

گفتم که نور چشمهٔ خورشید از کجاست
گفت از طلوع طلعت عاشق گداز من

تا جان میانه من و جانانه حایل است
کی پی برد به سر حقیقت مجاز من

تا از هوای نفس گذشتم به راه عشق
برخاست از میانه نشیب و فراز من

تا در خیال حورم و اندیشهٔ قصور
جز مایهٔ قصور نگردد نماز من

کردم به راه عشق دمی ترک دین و دل
کآمد به صد کرشمه پی ترک تاز من

پیداست ناز و غمزهٔ پنهان آن پری
از پرده برگفتن عجز و نیاز من

تا شد فروغی آن رخ رخشنده آشکار
نتوان نهفت در پس صد پرده راز من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.