۳۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۰۲

با آن غزال وحشی گر خواهی آرمیدن
چندین هزار احسنت می‌بایدت کشیدن

روزی اگر در آغوش سروی کشی قباپوش
سهل است در محبت پیراهنی دریدن

سر حلقهٔ سلامت در دام او فتادن
سرمایهٔ ندامت از بام او پریدن

پیمانهٔ حیاتم پر شد فغان که نتوان
پیمان ازو گرفتن، پیوند از او بریدن

آهوی چشمش آخر رامم نشد به افسون
یارب به دو که آموخت این شیوه رمیدن

دانی که از تفسیر دوستی چیست
از جان خود گذشتن، در خون خود تپیدن

قاصد رسید و مردم از رشک خود که نتوان
پیغام آشنا را از دیگری شنیدن

هیچ از تو حاصلم نیست دردا که عین خار است
در پای گل نشستن، وان گه گلی نچیدن

آسایشی ز کوشش در عاشقی ندیدیم
تا کی توان فروغی دنبال دل دویدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.