۳۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۴

تا لب می‌پرست او داد شراب مستیم
مفتی شهر می‌خورد حسرت می پرستیم

کاش به کوی نیستی خاک شوم که آن پری
چهره نشان نمی‌دهد تا به حجاب هستیم

دست امیدم ار شبی بر سر زلف او رسد
طعنه بر آسمان زند فر دراز دستیم

زندهٔ جاودانیم تا حرکات عشق شد
آلت زندگانیم، علت تندرستیم

بر سر هر گذار او خاک شدم فروغیا
تا فلک بلند سر خاک شود ز پستیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.