۳۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۸

شب فراق تو گر ناله را اشاره کنم
چه رخنه‌ها که در ارکان سنگ خاره کنم

نه طاقتی که ز نظاره‌ات بپوشم چشم
نه قدرتی که به رخساره‌ات نظاره کنم

نه پای آن که به سوی تو ره بپیمایم
نه دست آن که ز خوی تو جامه پاره کنم

به کیش زمرهٔ عشاق دوزخی باشم
به بوی سدره ز کوی تو گر کناره کنم

شبی بر غم فلک روی خویشتن بنما
که زهره را بدرم، ماه را دو پاره کنم

چو بی تو آه شرر بار برکشم از دل
علاج خرمن گردون به یک شراره کنم

خوشم به کشمکش خون خویش روز جزا
که سیر روی زین رهگذر دوباره کنم

گره فتد به سر زلفت از پریشانی
گر اشتیاقی ترا مو به مو شماره کنم

به غیر دادن جان چاره‌ای نخواهم جست
اگر به درد تو چندین هزار چاره کنم

ز سر گنبد مینا نمی‌شوم آگاه
مگر که خدمت رند شراب خواره کنم

فروغی از غم آن ماه خرگهی تا چند
کنار خویشتن از اشک پر ستاره کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.