۳۷۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۷

تا خیل غمت خیمه زد اندر دل تنگم
از تنگ دلی با در و دیوار به جنگم

گر کشته ز عشق تو شوم صاحب نامم
ور زنده کوی تو روم مایهٔ ننگم

در ورطهٔ شوق تو چه اندیشه ز بحرم
در لجه عشق تو چه پرواز نهنگم

تا پاره نگردید ز هم رشتهٔ عمرم
تار سر زلف تو نیفتاد به چنگم

روی تو در آیینهٔ جان عکس بینداخت
تا تختهٔ تن پاک بگشت از همه رنگم

زان رو به خدنگ مژه‌ات دوخته‌ام چشم
کابروی کمان دار تو دوزد به خدنگم

دستی که طمع دارم از آن ساغر صهبا
ترسم شکند شیشهٔ امید به سنگم

فریاد که آن عمر شتابنده فروغی
گشت از ره بیداد ولیکن به درنگم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.