۴۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۷

دوشینه مهی به خواب دیدم
یعنی به شب آفتاب دیدم

شب ها به هوای خاک کویش
چشم همه را پرآب دیدم

هر گوشه ز تیر غمزهٔ او
دل خسته و بی حساب دیدم

از آتش شوق او به گلشن
مرغان همه را کباب دیدم

یک نکته ز هر دو لعل او بود
هر نشئه که در شراب دیدم

در هر سر موی صید بندش
صد پیچ و هزار تاب دیدم

در هر خم عنبرین کمندش
یک جمع در اضطراب دیدم

در عشق هر آن دعا که کردم
یک جا همه مستجاب دیدم

دل های شکسته را ز وصلش
یک سر همه کامیاب دیدم

آسایش جان اهل دل را
در کشمکش عذاب دیدم

طومار گناه عاشقان را
سر دفتر هر ثواب دیدم

از بادهٔ چشم او فروغی
مردم همه را خراب دیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.