۳۷۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۲

پرده بگشای که من سوختهٔ روی توام
حسرت اندوختهٔ طلعت نیکوی توام

من نه آنم که ز دامان تو بردارم دست
تیغ بردار که منت کش بازوی توام

سینه چاکان محبت همه دانند که من
سپر انداختهٔ تیغ دو ابروی توام

نتوان کام مرا داد به دشنامی چند
که همه عمر ثناخوان و دعاگوی توام

آن چنان پیش رخت ساخت پراکنده دلم
که پراکنده‌تر از مشک فشان موی توام

گر چه در چشم تو مقدار ندارم لیکن
این قدر هست که درویش سر کوی توام

من که در گوش فلک حلقه کشیدم چو هلال
حالیا حلقه به گوش خم گیسوی توام

ای قیامت ز قیام تو نشانی، برخیز
که به جان در طلب قامت دل‌جوی توام

آخر ای آتش سوزان فروغی تا چند
دل سودازده هر لحظه کشد موی توام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.