۳۰۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۱

ای ز رخت صبح و شام کاسته شمس و قمر
شاهد شیرین کلام، خسرو فرخ سیر

ای لب عشاق تو، بوسه‌زن ساق تو
سینهٔ مشتاق تو، تیر بلا را سپر

کوی تو ای دلبرا، کعبهٔ اهل صفا
روی تو ای خوش لقا، قبلهٔ اهل نظر

سنبلت ای گل عذار، بر سر نسرین گذار
هم طبق گل بیار، هم رمق دل ببر

زلف زره‌پوش تو، درع برو دوش تو
کوته از آغوش تو دست قضا و قدر

چاک گریبان تو، صحن گلستان تو
سنبل پیچان تو، چنبر باد سحر

ذکر تو کام زبان، فکر تو روح و روان
داغ تو بهتر ز جان، داد تو خوش‌تر ز سر

مشک‌تر از روی تو، ریخته در کوی تو
در هوس بوی تو، شهری خونین جگر

چند ز آهوی چین، دم زنی ای هم نشین
چشم سیاهش ببین، روز فروغی نگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.