۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۴

صورتگران که صورت دل خواه می‌کشند
چون صورت تو می‌نگرند آه می‌کشند

جمعی شریک حال پراکندهٔ من‌اند
کز طرهٔ تو دست به اکراه می‌کشند

لب تشنگان چاه زنخدان دلکشت
آب حیات دم به دم از چاه می‌کشند

یارب چه گلبنی تو که با نقش قامتت
سرو بلند را همه کوتاه می‌کشند

من مات صورت تو که در کارگاه حسن
خورشید را گدا و تو را شاه می‌کشند

تو در حجاب رفته به چندین هزار ناز
من منتظر که دامن خرگاه می‌کشند

می‌گیرد آفتاب ز دود درون ما
چون عنبرین نقاب تو بر ماه می‌کشند

ترسم خدا نکرده کشد از تو انتقام
آهی که عاشقان به سحرگاه می‌کشند

این است اگر صعوبت عشق تو، رهروان
در اولین قدم، قدم از راه می‌کشند

برداشت عشق پرده به حدی که عاشقان
بر لوح سینه نقش انا الله می‌کشند

فارغ ز رشک بوالهوسانم فروغیا
چون داغ عشق بر دل آگاه می‌کشند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.