۳۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۴

آن که در عشق سزاوار سر دار نشد
هرگز از حالت منصور خبردار نشد

نقشی از پرده ایجاد پدیدار نشد
کز تماشای رخت صورت دیوار نشد

آن که بوسید لب نوش تو شکر نچشید
وان که خسبید در آغوش تو بیدار نشد

طرب انگیز گلی در همه گل‌زار نرست
که به سودای غمت بر سر بازار نشد

مو به مو حال پراکنده دلان کی داند
آن که در حلقه موی تو گرفتار نشد

هر چه گفتند مکرر همه در گوش آمد
بجز از نکتهٔ توحید که تکرار نشد

گر نگفتم غم دیرینهٔ دل معذورم
که میان من و او فرصت گفتار نشد

آن که نوشید شراب از قدح ساقی ما
مست گردید بدان گونه که هشیار نشد

آن که در جمع خرابات نشینان ننشست
در حرم خانهٔ حق محرم اسرار نشد

زلف شاهد ز سر طعنه به زاهد می‌گفت
حیف از آن رشته تسبیح که زنار نشد

هر که را خون دل از دیده فروغی نچکید
قابل دیدن آن مشرق انوار نشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.