۳۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۴

کار من تا به زلف یار من است
صد هزاران گره به کار من است

هر کجا روز تیره‌ای بینی
دست پرورد روزگار من است

شادمانی به شدمن ارزانی
تا غم دوست دوستدار من است

ناصح تیره‌دل چنان داند
که محبت به اختیار من است

آن که در هیچ جا قرارش نیست
دل بی‌صبر و بی‌قرار من است

پی طفلان نوش لب گیرد
طفل اشکی که در کنار من است

صبح محشر که گفت واعظ شهر
از پس شام انتظار من است

آن قیامت که عاشقان خواهند
قامت سرو گلعذار من است

مجلس‌آرای عالم معنی
صورت نازنین نگار من است

من فروغی پیمبر سخنم
معجزم نظم آب‌دار من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.