۳۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۰

از دل سخت تو کز سنگ سیه سخت‌تر است
می‌توان یافت که آه دل ما بی‌اثر است

من و سودای غمت گر همه جان در خطراست
من و خاک قدمت گر همه خون در هدر است

آن که کرد از غم عشق تو ملامت ما را
علت آن است که از شادی ما بی‌خبر است

به خدا کز تو کسی قطع نظر نتواند
زآن که این حسن خدا داده برای نظر است

آن که از صورت خوب تو نمی‌پوشد چشم
الحق انصاف توان داد که از دل بصر است

کسی از دست قضا جان به سلامت نبرد
مگر آن تن که بر تیغ محبت سپر است

گر به جان بوسه فروشد لب جانان سهل است
نفع خود را مده از دست که عین ضرر است

ترک سر کردم و از دردسر آسوده شدم
تا نگویند که سودای بتان دردسر است

هر کسی قبله‌ای از بهر پرستش دارد
قبلهٔ جان فروغی صنم سیم بر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.