۳۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹

نور رخ تو قمر ندارد
ذوق لب تو شکر ندارد

در دور تو مادر زمانه
مانند تو یک پسر ندارد

بی‌بهره ز دولت غم تو
از محنت ما خبر ندارد

آن کس که چو من به روی خوبت
دل می‌ندهد مگر ندارد

دلدادهٔ صورت تو ای دوست
جان را ز تو دوستر ندارد؟!

جانا دل تو چو روزگار است
کن را که فگند بر ندارد

در سنگ اثر کند فغانم
وندر دل تو اثر ندارد

مگذار به دیگران کسی را
کو جز تو کسی دگر ندارد

از خون جگر کسی به جز سیف
در عشق تو دیده تر ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.