۳۶۱ بار خوانده شده

بخش ۳ - حکایة فی بعض اللیالی

شب که بودم با هزاران کوه درد
سر به زانوی غمش، بنشسته فرد

جان به لب، از حسرت گفتار او
دل، پر از نومیدی دیدار او

آن قیامت قامت پیمان شکن
آفت دوران، بلای مرد و زن

فتنهٔ ایام و آشوب جهان
خانه سوز صد چو من، بی‌خانمان

از درم ناگه درآمد، بی‌حجاب
لب گزان، از رخ برافکنده نقاب

کاکل مشکین به دوش انداخته
وز نگاهی، کار عالم ساخته

گفت: ای شیدا دل محزون من!
وی بلاکش عاشق مفتون من

کیف حال القلب فی نار الفراق؟
گفتمش: والله حالی لایطاق

یک دمک، بنشست بر بالین من
رفت و با خود برد عقل و دین من

گفتمش: کی بینمت ای خوش خرام؟
گفت: نصب اللیل لکن فی‌المنام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲ - بسم الله الرحمن الرحیم
گوهر بعدی:بخش ۴ - فی التأسف و الندامة علی صرف العمر فیما لاینفع فی القیامة و تأویل قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم: «سؤر المؤمن شفاء»
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.