۷۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱

گر نبود خنگ مطلی لگام
زد بتوان بر قدم خویش گام

ور نبود مشربه از زر ناب
با دو کف دست، توان خورد آب

ور نبود بر سر خوان، آن و این
هم بتوان ساخت به نان جوین

ور نبود جامهٔ اطلس تو را
دلق کهن، ساتر تن بس تو را

شانهٔ عاج ار نبود بهر ریش
شانه توان کرد به انگشت خویش

جمله که بینی، همه دارد عوض
در عوضش، گشته میسر غرض

آنچه ندارد عوض، ای هوشیار
عمر عزیزیست، غنیمت شمار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:شمارهٔ ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.