۳۱۲ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ - وله ایضا

تا هست جهان به کام خان باد
خان کام‌ستان و کامران باد

تا هست زمانهٔ آن یگانه
سر خیل اعاظم زمان باد

هر بندهٔ بارگه نشینش
در مرتبهٔ باد شه نشان باد

خشت ته فرش آستانش
بر تارک هفتم آسمان باد

ماوای همای دولت او
بالاتر از این نه آشیان باد

ذاتش که یگانهٔ زمانه است
ز آفات زمانه در امان باد

دستش که همیشه تاج‌بخش است
افسر نه فرق فرقدان باد

اقبال که مطلق‌العنان است
با او همه‌وقت همعنان باد

نصرت ز پی عساکر او
پیوسته چو بی‌روان روان باد

فتحش به ملازمت شب و روز
در سلسلهٔ ملازمان باد

هر فتح که رخ نماید از خان
فتحی دگر از قفای آن باد

از خیل غنیم او غنیمت
در لشگر وی جهان جهان باد

خصمش که ز عمر می‌کشد رنج
منت کش مرگ ناگهان باد

امروز چو شاه محتشم اوست
لطفیش به محتشم نهان باد

او باقی و دولتش مقارن
بادولت صاحب الزمان باد

این نظم بدیهه چون دعائیست
معروض به خان نکته‌دان باد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - قصیدهٔ در مدح امیر قاسم بیک طبیب فرماید
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - وله ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.