۲۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹۰

دیده‌ام مست و سرانداز و غزل خوان برهی
شاه مشرب پسری ترک و شی کج کلهی

نخل آتش ثمری سرو مرصع کمری
عالم‌افروز سهیلی علم افراز مهی

قدر به این‌ده جان چشم فریبندهٔ دل
طرفهٔ طاوس خرامی عجب آهو نگهی

ملک دل می‌رود از دست که کردست ظهور
شاه عاشق حشمی خسرو یک دل سپهی

نقد جان بر طبق عرض نه ای دل که رسید
باج خواهنده مهی کیسه تهی پادشهی

غیر ازو گر همه جان برد و بحل گشت که دید
جان ستان آدمی رستمی بی‌گنهی

محتشم بهر فرود آمدن آن شه حسن
ساز از دیده و ثاقی و ز دل بارگهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.