۳۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۲

شوق می‌گرداندم بر گرد شمع سرکشی
همتی یاران که خود را میزنم برآتشی

همچو خاشاکی که بادش در رباید ناگهان
خواهد از جاکندنم جولان تازی ابرشی

ناوکی کامروز دارم این قدرها زخم ازو
خواهد آوردن قضا فرد ابروان از ترکشی

توبه‌های مستی عشقم خطر دارد که باز
پیش لب آورده دورانم شراب بی‌غشی

باده‌ای کامروز دارد سرخوشم از بوی خود
هوش فردا کی گذارد در چو من دریاکشی

از می لطفش چو نزدیکان جهانی جرعه کش
من چو دوران چاشنی از جام استغنا چشی

از وثاق محتشم فردا برون خواهد دوید
خانه‌سوزی در شهر افکنی مجنون وشی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.