۳۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶۶

باز بر من نظر افکنده شکار اندازی
به شکار آمده در دشت دلم شهبازی

کرده از گوشه کنارم هدف ناوک ناز
گوشه چشم خدنگ افکن صید اندازی

خون بهای دو جهانست در اثنای عتاب
از لبش خنده‌ای از گوشهٔ چشمش نازی

سخن مجلسیش می‌کشد از ذوق مرا
چون زیم گر شنوم روزی از آن لب رازی

به زکات قدمت بر لب بام آی امشب
چون به گوشت رسد آلوده به درد آوازی

چشمت از غمزه مرا کشت و لب زنده نساخت
آخر ای یوسف عیسی نفسان اعجازی

محتشم دل چو به آن غمزه سپردی زنهار
برحذر باش که واقف نشود غمازی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.