۳۵۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۵۸

اگر آگه ز اخلاص من آزرده دل گردی
ز بیدادی که بر من کرده باشی منفعل گردی

مکن چون لاله چاکم در دل پرخون که می‌ترسم
در و داغ وفای خود به بینی و خجل گردی

دلت روشن‌تر از آیینهٔ صبح است می‌خواهم
که بر تحقیق مهرم یک نفس بر گرد دل گردی

چو بی‌جرمی به تیغ بی‌دریغم می‌کنی بسمل
چنان کن باری ای نامهربان کز من بحل گردی

تو ای مرغ دل از پروانه خود کم نه و باید
که تا جانباشدت بر گرد آن شمع چه گل گردی

رقیبان چون گسستی از دلش سررشتهٔ مهرم
الهی با نصیب از وصل آن پیمان گسل گردی

اگر خواهی ز گرد غیر خالی کوی آن مه را
به گردش محتشم چون باد باید متصل گردی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.