۲۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۵۶

به رقیب سفری وعدهٔ رفتن دادی
رقتی و تفرقه را سر به دل من دادی

ملک وصلی که حسد داشت بر او دشمن و دوست
یک سر از دوست گرفتی و به دشمن دادی

بر طرف باد گوارائی از آن نعمت وصل
که ز یک شهر گرفتی و به یک تن دادی

غیر من بوی می هر که درین بزم شنید
همه را گل به بغل نقل به دامن دادی

باد تاراج ز هر جا که برآمد تو تمام
سر به خاکستر این سوخته خرمن دادی

تیغ تقدیر که بد در کف صیاد اجل
تو گرفتی و به آن غمزه پر فن دادی

محتشم دیر نکردی به وی اظهار نیاز
نیک رفتی که مرا زود به گشتن دادی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.