۲۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۴۸

از قید عهد بنده تو خود رسته بوده‌ای
عهدی نهفته هم به کسی بسته بوده‌ای

خواب گران صبح خبر داد ازین که دوش
در بزم کرده آن چه توانسته بوده‌ای

مرغ دل آن نبود که ناید به دام تو
گویا تو بی‌محل ز کمین جسته بوده‌ای

آورده‌ای بپرسش حالم رقیب را
خوش ملتفت به حال من خسته بوده‌ای

گفتن چه احتیاج که غیری نبوده است
در خانهٔ دلم که تو پیوسته بوده‌ای

گفتی دلت که برده ندانسته‌ام بگو
در دلبری تو این همه دانسته بوده‌ای

در برم بهر خدمت شایسته رقیب
ای محتشم تو این همه بایسته بوده‌ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.