۳۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۴۶

من کیستم به دوزخ هجران فتاده‌ای
وز جرم عشق دل به عقوبت نهاده‌ای

تشریف وصل در بر اغیار دیده‌ای
با دل قرار فرقت دل دار داده‌ای

از جوی یار بر سر آتش نشسته‌ای
وز رشگ غیر بر در غیرت ستاده‌ای

پا از ره سلامت دوران کشیده‌ای
بر خورد در ملامت مردم گشاده‌ای

در شاه راه جور کشی پر تحملی
در وادی وفا طلبی کم اراده‌ای

در کامکاری از همه آفاق کمتری
در بردباری از همه عالم زیاده‌ای

چون محتشم عنان هوس داده‌ای ز دست
وز رخش کامرانی دوران پیاده‌ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.