۳۵۵ بار خوانده شده
جلوهٔ آن حور پیکر خونم از دل ریخته
بندهٔ آن صانعم کان پیکر از گل ریخته
مهر لیلی بین که اشگش بر سر راه وداع
همچو باران بر سر مجنون ز محمل ریخته
ترک خونریزی مسافر گشته کز دنبال او
خون دلها بر زمین منزل به منزل ریخته
خون رنگینم که ریزان گشته از چشم پرآب
گوئی از جوی گلوی مرغ بسمل ریخته
غرفهام در گوهر و در بس که چشم خون فشان
از تک بحر دلم گوهر به ساحل ریخته
پیش چشم ساحرت هاروت از شرمندگی
نسخهٔهای سحر را در چاه بابل ریخته
صحن میدان کرده رنگ آن خون که در هنگام قتل
گریههای محتشم از چشم قاتل ریخته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بندهٔ آن صانعم کان پیکر از گل ریخته
مهر لیلی بین که اشگش بر سر راه وداع
همچو باران بر سر مجنون ز محمل ریخته
ترک خونریزی مسافر گشته کز دنبال او
خون دلها بر زمین منزل به منزل ریخته
خون رنگینم که ریزان گشته از چشم پرآب
گوئی از جوی گلوی مرغ بسمل ریخته
غرفهام در گوهر و در بس که چشم خون فشان
از تک بحر دلم گوهر به ساحل ریخته
پیش چشم ساحرت هاروت از شرمندگی
نسخهٔهای سحر را در چاه بابل ریخته
صحن میدان کرده رنگ آن خون که در هنگام قتل
گریههای محتشم از چشم قاتل ریخته
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.