۲۹۹ بار خوانده شده
چون به رخ عرق فشان میکشی آستین فرو
آب حیات میرود پیش تو در زمین فرو
بیخبر آمدی فرو در دل بینوای من
شاه به خانهٔ گدا نامده این چنین فرو
در ره آن سهی قدم پای به گل شده فرو
آه اگر بیاورد سر به من حزین فرو
گشته سوار و خورده می من همه جا روان ز پی
تا دگری نیاردش مست ز پشت زین فرو
نرگس چشم ساحرت چون زند آتشم به دل
ریزد از آب دیدهام صد گل آتشین فرو
وجه سفید ره نیم سجدهٔ توست وای اگر
خاک در سرای تو ریزدم از جبین فرو
قابل خسروی بود هرکه بسان محتشم
سر به غلامی آورد پیش تو بر زمین فرو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
آب حیات میرود پیش تو در زمین فرو
بیخبر آمدی فرو در دل بینوای من
شاه به خانهٔ گدا نامده این چنین فرو
در ره آن سهی قدم پای به گل شده فرو
آه اگر بیاورد سر به من حزین فرو
گشته سوار و خورده می من همه جا روان ز پی
تا دگری نیاردش مست ز پشت زین فرو
نرگس چشم ساحرت چون زند آتشم به دل
ریزد از آب دیدهام صد گل آتشین فرو
وجه سفید ره نیم سجدهٔ توست وای اگر
خاک در سرای تو ریزدم از جبین فرو
قابل خسروی بود هرکه بسان محتشم
سر به غلامی آورد پیش تو بر زمین فرو
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.