۲۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۰۷

مراست رشتهٔ جان کاکل معنبر او
فغان اگر سر موئی شود کم از سر او

نه کاکل است که بر سر فتاده سر و مرا
همای حس فکنده است سایه بر سر او

برابری به مه او روی نکرد مهی
که رو نساخت چو آیینه در برابر او

اگر نقاب گشاید گل سمنبر من
به گلستان چه نماید گل و سمن بر او

مرا ز دولت صد سالهٔ وصال آن به
که غیر یک نفس آواره باشد از در او

چو قتل بی‌گنهان خواهی ای فلک ز نهار
بریز خلق من اول ولی به خنجر او

چو محتشم شرف این بس که خلق دانندم
کمین بنده‌ای از بندگان کمتر او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.