۲۹۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸۴

در ملک بودی اگر یک ذره عشق یار من
در فلک آتش افکندی آه آتش بار من

در تن زارم جگر صدچاک و دل صد پاره شد
بوالعجب گلها شکفت از عشق در گلزار من

چون کند پامالم آن سرو از پی پابوس او
دل برون آید ز چاک سینهٔ افکار من

های و هویم لرزه در گورافکند منصور را
چون زنند از راه عبرت در ره اودار من

خواستم از شربت وصلش دمی یابم حیات
کرد چشم قاتلش زهری عجب در کار من

آن چنان زارم که بر من دشمنان گزیند زار
دوستی آخر تو کمتر کوش در آزار من

محتشم هرگه نویسم شعر عاشق سوز خویش
آتش افتد از قلم در نسخهٔ اشعار من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.