۲۶۹ بار خوانده شده
ز دستت جیب گل پیراهنانرا چاک میبینم
به راهت فرق زرین افسران را خاک میبینم
نیند این بولاهوس طبعان الایش گزین عاشق
منم عاشق که رویت را به چشم پاک میبینم
سبک جولان بتی قصد سر این بینا دارد
که از سرهای شاهانش گران فتراک میبینم
جمالش ذره در صورت قالب نمیگنجد
به آن عنوانکه من ز آئینهٔ ادراک میبینم
تصور میکنم کاب لطافت میچکد زان رخ
زبس کز نشاء حسنش طراوتناک میبینم
اجل مشکل که یابد نوبت آن دو عهدان قاتل
که در کار خودش بس چست و پر چالاک میبینم
تو دست خود زقتل محتشم دارای اجل کوته
که آن فتح از در شمشیر آن بیاک میبینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
به راهت فرق زرین افسران را خاک میبینم
نیند این بولاهوس طبعان الایش گزین عاشق
منم عاشق که رویت را به چشم پاک میبینم
سبک جولان بتی قصد سر این بینا دارد
که از سرهای شاهانش گران فتراک میبینم
جمالش ذره در صورت قالب نمیگنجد
به آن عنوانکه من ز آئینهٔ ادراک میبینم
تصور میکنم کاب لطافت میچکد زان رخ
زبس کز نشاء حسنش طراوتناک میبینم
اجل مشکل که یابد نوبت آن دو عهدان قاتل
که در کار خودش بس چست و پر چالاک میبینم
تو دست خود زقتل محتشم دارای اجل کوته
که آن فتح از در شمشیر آن بیاک میبینم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.