۳۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۳۵

زین گونه چو در مشق جنون حلقه چو نونم
فرداست که سر حلقه ارباب جنونم

بار دلم از کوه فزونست عجب نیست
گر خم شود از بار چنین قد چو نونم

تا بندهٔ مه خود شدم ایام
از قید دگر سیمبران کرد برونم

چشمت به خدنگ مژه‌کار دل من ساخت
نگذاشت که تیغت شود آلوده به خونم

صد شکر که چون لاله به داغ کهن دل
آراسته در عشق تو بیرون و درونم

من محتشم شاعر و شیرین سخن اما
لال است زبانم که به چنگ تو زبونم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.