۴۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۲۸

رسید نغمه ای از باده‌نوشی تو به گوشم
که چون خم می و چو ننای نی به جوش و خروشم

کجاست نرمی و کیفیتی و نشئه عشقی
که می‌نخورده از آنجا برون برند به دوشم

ز خامکاری تدبیر خود فتاده به خنده
خرد چو دید که آورد آتش تو بجوشم

قیاس حیرتم ای قبله مراد ازین کن
که با هزار زبان در مقابل تو خموشم

قسم به نرگس مردم فریب عشوه فروشت
که آن چه از تو خریدم به عالمی نفروشم

تو بدگمان به من و من برین که راز تو بدخو
بهر لباس که بتوانم به قدر وسع بکوشم

رسیدصاف به درد و به جاست بانگ دهاده
به این گمان که درین بزم من هنوز بهوشم

عجب که ساقی این بزم محتشم به در آرد
به باده تا به ابد ازخمار مستی دوشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.