۴۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۰

چون متاع دو جهان را به خرد سنجیدم
از همه حسن تو و عشق خود افزون دیدم

در قدح شد چو می عشق فلک حیران ماند
زان دلیری که من از رطل گران نوشیدم

پای در ملک محبت چو نهادم اول
از جنون راه سر کوی بلا پرسیدم

عقل در عشق تو انگشت ملامت بر من
آن قدر داشت که انگشت نما گردیدم

جراتم کرد چو در باغ تمتع گستاخ
اول از شاخ تمنا گل حرمان چیدم

نظر پاک چو در خلوت وصلم ره داد
هرچه آمد به نظر دیده از آن پوشیدم

محتشم نیست زیان در سخن مرشد عشق
من از آن سود نکردم که سخن نشنیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.