۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۹۶

چون من به در هجر ز بیداد تو رفتم
چندان نگهم داشت که از یاد تو رفتم

چون فاختهٔ سنگ ستم خرده ازین باغ
دل در گرو جلوهٔ شمشاد تو رفتم

بشتاب ز دنبال که با زخم غریبی
از صید گه غمزهٔ صیاد تو رفتم

برکس مکن اطلاق هلاکم که ز دنیا
از سعی اجل هم نه به امداد تو رفتم

پوشیده کفن سوی مکافات گه حشر
تا زین ستم آباد به بیداد تو رفتم

خسرو ز جهان می‌شد و آهسته به شیرین
می‌گفت که من در سر فرهاد تو رفتم

نالان به درش محتشم از بس که نشستی
من منفعل از ناله و فریاد تو رفتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.