۲۸۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۴

رسید باز طپاننده کبوتر دل
سبک کنندهٔ تمکین ز صبر لنگر دل

خرد کجاست که دارد لوای صبر نگاه
که شد عیان علم پادشاه کشور دل

رسید شاه سواری که در حوالی او
به جنبش است زمین از هجوم لشگر دل

چو سنگ خورد نهانی تنم به لرزه فتاد
ز دیدنش چو طپیدن گرفت پیکر دل

پی نشاط فرو کوفتند نوبت غم
چو ملک عشق به یکبار شد مسخر دل

ازو چه ره طلبیم بهر حفظ جان کردن
که جان فریفتهٔ اوست صد برابر دل

ز جان محتشم آواز الامان برخاست
کشید خسرو غم چون سپاه بر در دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.