۲۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۴

باز علم زد ز بیابان عشق
کرد جنیبت کش سلطان عشق

باز رسید از پی هم کوه کوه
موج قوی جنبش طوفان عشق

باز صلا زد به دو کون و کشید
فتنهٔ جهان تا به جهان خان عشق

باز به گوش مه و کیوان رسید
غلغله از ساحت ایوان عشق

باز دل آن فارس مطلق عنان
رخش جنون تاخت به میدان عشق

باز محل شد که به جان بشنوند
مور و ملخ حکم سلیمان عشق

باز ز معزولی عقل و خرد
دور جنون آمد و دوران عشق

ای دل نوعتهد کنون ز اتحاد
جان من و جان تو و جان عشق

محتشم ازبهر بتان قتل تو
حکم مطاع است ز دیوان عشق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.