۳۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۶

به هجر یار که از غیر آن ندارم حظ
چنان که ز وصل آن چنان ندارم حظ

به غیر حیرت عشقت چه باعث است ای گل
که چشم دارم و از گلستان ندارم حظ

ز بس که خورده‌ام از قاصدان فریب اکنون
به هیچ مژده من بدگمان ندارم حظ

نوید عمر ابد هم به گوش ناخوش نیست
که بی تو بس که به جانم ز جان ندارم حظ

به مزدی سفرم کاش خانمان سکون
که از وطن من بی‌خانمان ندارم حظ

زهم ببر ز من ای همزبان که من بی او
زبان ندارم و از هم زبان ندارم حظ

ره جهان دگر محتشم کنون سر کن
که بهر عمر چنین زین جهان ندارم حظ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.