۲۶۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۵

تا به سر منزل چشمم کنی ای سرو گذار
اشگ من می‌کند این خانه به صدرنگ نگار

تنگ دل تا نشوی در دل تنگم زد و چشم
غرفه‌ها ساخته‌ام بهر تو از گوشه کنار

گر کنی سیر کنان روی بصورت خانه
صورت چین کند از شرم تو روبر دیوار

پاکش از دیدهٔ غیر و به دلم ساز مقام
که در او مردم بیگانه ندارند قرار

رشگ بر شاه نشین دل من دارد خلد
که در او حوروشی چون تو گرفتست قرار

مطلع مهر شود کلبهٔ تاریکم اگر
از جمال تو بر او عکس فتد در شب تار

باد کاخ دل و جان منزل و کاشانهٔ تو
تا زمانی که ز آفاق نماند آثار

گر به تنگی ز دل تیره وثاق تو کنم
چشم نمناک که از غیر درو نیست غبار

پا نه ای بت به سرا پردهٔ چشمم ز کرم
تا کنم بر قدمت صد در یک دانه نثار

محتشم کشته آنست که در کلبهٔ خود
شمع مجلس کندت ای مه خورشید عذار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.