۳۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۰

چو کار به رغم از امید وصل تنگ شود
سرور در دل عاشق گران درنگ شود

چو سنگ تفرقه بخت افکند به راه وصال
سمند سعی در آن سنگلاخ لنگ شود

خوش آن که بر سر صیدی ز پیش دستیها
میان غمزه و ناز تو طرح جنگ شود

هزار خانه توان در ره فراغت ساخت
چو عشق خانه برانداز نام و ننگ شود

رقیب ازو طلبد کام و من به این سرگرم
که دانم از دم افسرده موم سنگ شود

هوای غیر تصرف کند چو در معشوق
عذار شاهد عصمت شکسته رنگ شود

ز اشگ محتشم آن دوست در خطر که مدام
زنم بر آینه جوهر به دل به زنگ شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.