۲۸۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۰

گنج وصل او به چون من بی‌وفائی حیف بود
همچو او شاهی به همچون من گدائی حیف بود

یاری آن نازنین کش بت پرستیدن سزاست
با چو من ناکس پرستی ناسزائی حیف بود

آشنائی‌های او کز الفت جان خوشتر است
با چو من بد الفتی نا آشنائی حیف بود

عهد مهر و شرط یاری کز وفا کرد آن نگار
با چو من بدعهد شرط و بی‌وفائی حیف بود

راست قولیهای او در ماجراهای نهان
با چو من کج بحث و کافر ماجرائی حیف بود

چون ز من جز بیوفائی سر نزد نسبت باو
بر سرم میزد اگر سنگ جفائی حیف بود

قصه کوته محتشم با چون تو کج خلق آدمی
آن چنان طوبی قدی حورا لقائی حیف بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.