۳۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۰

آخر ای پیمان گسل یاران به یاران این کنند
دوستان بی موجبی با دوستداران این کنند

در ره رخشت فتادم خاک من دادی به باد
شهسواران در روش با خاکساران این کنند

مرهم از تیر تو جستم زخم بیدادم زدی
دلنوازان جان من با دل فکاران این کنند

خواستم تسکین سپند آتشت کردی مرا
ای قرار جان و دل با بی قراران این کنند

رو به شهر وصل کردم تا عدم راندی مرا
آخر ایمه با غریبان شهریاران این کنند

من غمت خوردم تو بر رغمم شدی غمخوار غیر
با حریفان غم خود غمگساران این کنند

محتشم در جان سپاری بود و خونش ریختی
ای هزارت جان فدا با جان سپاران این کنند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.