۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۳

چون باز خواهد کز طلب جوینده را دور افکند
از لن‌ترانی حسن هم آوازه در طور افکند

یارب چه با دلها کند محجوب خورشیدی که او
در پیکر کوه اضطراب از ذره‌ای نور افکند

چون بی خطر باشد کسی از شهسوار عشق وی
کو بر فرس ننهاده زین در عالمی شور افکند

بی شک رساند تیر خود آن گل رخ زرین کمال
گر در شب از یک روزه ره در دیدهٔ مور افکند

خوش بود گر از دل رسد حرف اناالحق بر زبان
غیرت به جرم کشف را ز آتش به منصور افکند

با ساقی ار نبود نهان کیفیت دیگر چه سان
آتش درین افسردگان از آب انگور افکند

بهر چه سر عشق را با بی‌بصر گوید کسی
بیهوده کس دارو چرا در دیده کور افکند

هرسو چراغی محتشم افروزد از رخسارها
یک شمع چون در انجمن پرتو به جمهور افکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.