۳۱۳ بار خوانده شده
ای گل به کس این خوبی بسیار نمیماند
دایم گل رعنایی بر بار نمیماند
مگذار که نا اهلان چینند گل رویت
کز نار چو گل چینند جز خار نمیماند
می گرچه کمست امشب گر یار شود ساقی
از مجلسیان یک تن هوشیار نمیماند
که مه به تو میماند خوئی که کنون داری
فرداست که در کویت دیار نمیماند
ای دم به دم از چشمت آثار ستم پیدا
تا مینگری از ما آثار نمیماند
بیمار تو را هر بار در تن نفسی میماند
پاس نفسش میدار کاین یار نمیماند
چون محتشم از وصفت خاموش نمیمانم
تا تیغ زبان من از کار نمیماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
دایم گل رعنایی بر بار نمیماند
مگذار که نا اهلان چینند گل رویت
کز نار چو گل چینند جز خار نمیماند
می گرچه کمست امشب گر یار شود ساقی
از مجلسیان یک تن هوشیار نمیماند
که مه به تو میماند خوئی که کنون داری
فرداست که در کویت دیار نمیماند
ای دم به دم از چشمت آثار ستم پیدا
تا مینگری از ما آثار نمیماند
بیمار تو را هر بار در تن نفسی میماند
پاس نفسش میدار کاین یار نمیماند
چون محتشم از وصفت خاموش نمیمانم
تا تیغ زبان من از کار نمیماند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.