۳۱۰ بار خوانده شده
شبی که بر دلم آن ماه پاره میگذرد
مرا شرارهٔ آه از ستاره میگذرد
خراش دل ز سبک دستی کرشمهٔ او
به نیم چشم زدن از شماره میگذرد
دلم بر آتش غیرت کباب میگردد
چو تیرش از جگرپاره پاره میگذرد
ز رخش صبر و شکیبائی آن گزیده سوار
پیاده میکندم چون سواره میگذرد
مشو به سنگدلیهای خویشتن مغرور
که تیر آه من از سنگ خاره میگذرد
تو ای طبیب ازین گرمتر گذر قدری
بر آن مریض که کارش ز چاره میگذرد
به صد فسون بتان محتشم ز دین نگذشت
ولی اگر تو کنی یک اشاره میگذرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
مرا شرارهٔ آه از ستاره میگذرد
خراش دل ز سبک دستی کرشمهٔ او
به نیم چشم زدن از شماره میگذرد
دلم بر آتش غیرت کباب میگردد
چو تیرش از جگرپاره پاره میگذرد
ز رخش صبر و شکیبائی آن گزیده سوار
پیاده میکندم چون سواره میگذرد
مشو به سنگدلیهای خویشتن مغرور
که تیر آه من از سنگ خاره میگذرد
تو ای طبیب ازین گرمتر گذر قدری
بر آن مریض که کارش ز چاره میگذرد
به صد فسون بتان محتشم ز دین نگذشت
ولی اگر تو کنی یک اشاره میگذرد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.